آنیساآنیسا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
پیوندعشق منوباباپیوندعشق منوبابا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
آنیلاآنیلا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

آنیسافرشته زمینی

آنیسا وآنیلا

دندانپزشک

عزیزترازجانم چندروزیکه دندونآسیابت دردمیکنه باپروفن هم تحمل درد برات مشکله دیروز بردیمت به دندانپزشک کودک بنام علی وفایی بادیدن دندونات شروع کرد به آیه نحس که باید چندساعت بیهوشت کنه تابتونه معالجت کنه وشروع به نسخه پیچی واسه دکترقلب وآزمایشات اولیه کرد باشنیدن حرفاش مطب داشت روسرم آوارمیشد ازمطب تاخونه مامانجونت رو مثل دیوونه ها اومدیم باشنیدنجرا مامانجون دلداریمون داد که تاحالاندیدیم واسه دندون بچه بیهوشش کنند باآدایی پیمانتم مشورت کردم گفت ببرش یه دکتردیگه.شبو تاصبح باهزارفکروخیال تموم کردم. امروز ساعت ۳ بابا اومد وبردیمت دکتراکرم ابراهیمی خیلی خوش اخلاق وباشخصیت بود باترس وبدقلقیت راضیت کردکه نگاهی به دندونات بکنه وفرستاد واس...
31 تير 1394
3964 10 16 ادامه مطلب

نی نی

آنیساجان عروسکم چندماهیه که متوجه شدی زندایت میخوادنی نی بیاره٬البته بتوگفتم که ازبیمارستان میخرن چون خیلی کنجکاوی وتا آخرش سؤال پیچم میکنی بخاطرهمین نمیتونم بگم توشکم زندایت نی نی هست.ازوقتی هم فهمیدی میخاد نی نی بیاد کلافم کردی که ماهم بخریم هروقت ازجلوی بیمارستانا ردمیشیم میگی:تروخدانگه دارین بریم بخریم. چندروزپیشم گریه میکردی گفتم چته؟گفتی همه خواهردارن من هیچی ندارم باکی بازی کنم.میگم بامن جواب میدی تو مامانی نه خواهر بزور آرومت کردم که حتما بعدا میخریم. راستش خودمم میخام اما توکوچیکی وشرایط هم مناسب نیست.امااگه روزی خواستیم حتما بازم ازخدا دخترمیخام٬درسته که دختربودن تروبزور خواستم وخداهم تنبیهم کرد و۶ماه بستری شدم ولی...
9 خرداد 1394

عید۹۴ درشمال

                           عیدامسال ۶ماشین بافامیل رفتیم شمال ویلای خاله آذر. خیلی خوش گذشت حسابی شلوغی میکردی تو حیاط ویلا  میدوییدی وسوار تاب میشدی،موقع برگشتن هم نمیاومدی،بهت حسابی خوش گذشت. اینم چندتا ازعکسا                                              ...
9 فروردين 1394

تولد ۴ سالگی آنی با تم سیندرلا

امروز خورشید شادمانه ترین طلوعش را کرد ودنیا رنگ دیگری گرفت،قلبها بمناسبت آمدنت خوشامدگفتند فرشته آسمانی سالروز زمینی شدنت مبارک. کیک تولدت          تزیین سقف                                     سالاد ها                                &nbs...
25 اسفند 1393
2500 10 30 ادامه مطلب

مرور و عکس ها

سلام گلم،ماهک زندگیم،خیلی وقته که پستی نذاشتم،توی این مدت طبق معمول شلوغیات ادامه داشته وداره،دیگه نمیشه بهت کلک زد  آخه شبهاکه با بابا مهدی میریم پیاده روی توهم بامامیای دیگه خونه باباجون نمیمونی ،البته دوچرختو میبریم که خسته نشی عزیزم.روزهای ورزش من هم همراهمی دیگه با مامان جو اینا نمیمونی درسته که اذیتی نداری ولی باشگاه بامن ورزش میکنی ومن میترسم لاغرشی.البته خداروشکر قد و وزنت بقول دکترت خوبه قدت ۱۰۵ و وزنت نزدیک۲۰.قبلالب به گوشت نمیزدی اما چندماهه که کباب رو حسابی میخوری نوش جونت گلم. راستی دیروز بردمت مهدکودک برای سنجش بینایی،شمارفتی توی یکی از کلاسها ومشغول بازی شدی نیم ساعتی اونجابودی ودل اومدن نداشتی بلاخره به کمک مرب ی ر...
15 دی 1393

آنی درشاه گلی

صبح جمعه دست بردار نشدی که بریم شاه گلی.بالاخره مارو بردی وخیلی هم خوش گذشت.اینم ازچندتا عکسات که اونجا گرفتم.                              اونقدر ورجه وورجه کرده بودی که حسابی گشنت شده بود وخودت رفتی رستوران وماروهم کشوندی به رستوران ...
20 مهر 1393

آنی و پیلاتس

هروقت به باشگاه ورزش میرم تروخونه مامان جون میزارم اما اینبار باباجون کار داشت ورفت بیرون.توهم بامامان جون نموندی ومجبورا بردمت باشگاه. میترسیدم که اونجا شلوغی کنی ولی خیلی دختر آرومی بودی.اینم چندتا از عکسات در باشگاه       ...
20 مهر 1393

سفری به سرعین وآستارا

۵شنبه قرارشدبریم سرعین،ازخاله آذر کلید آپارتمانشو که توی سرعین گرفتیمو ساعت ۳باخاله شهلااینا وباباجون اینا راهی شدیم،بیشتر راهوخواب بودی آخه قرص سرماخوردگی خورده بودی از اسراء دختردوستم که دوروز پیش مهمونمون بودن سرماخورده بودی،خداروشکر که تب نداشتی.توخونه سرحال بودی وبدوبدو میکردی وهی میپرسیدی اگه اینجاخونه خاله آذر پس اونا کجان هواسردومه بودوبارون خفیفی میبارید شب رفتیم بیرون وخریدکردیم ساعت یک شب آش دوغ خوردیم وخیلی چسبید آخه هواسردبود.شب وقت خواب باخاله شهلاخوابیدی.منوخاله اصلانتونستیم بخوابیم،صبح زود بیدارشدی وباسروصدات همروبیدارکردی.ساعت۱۲راهی آستاراشدیم بازبیشترراهوخوابیدی وای گردنه حیران خیلی مه آلودبود ماشین جلویی اصلادیده نمیشد.تو...
15 مهر 1393