سفری به سرعین وآستارا
۵شنبه قرارشدبریم سرعین،ازخاله آذر کلید آپارتمانشو که توی سرعین گرفتیمو ساعت ۳باخاله شهلااینا وباباجون اینا راهی شدیم،بیشتر راهوخواب بودی آخه قرص سرماخوردگی خورده بودی از اسراء دختردوستم که دوروز پیش مهمونمون بودن سرماخورده بودی،خداروشکر که تب نداشتی.توخونه سرحال بودی وبدوبدو میکردی وهی میپرسیدی اگه اینجاخونه خاله آذر پس اونا کجانهواسردومه بودوبارون خفیفی میبارید شب رفتیم بیرون وخریدکردیم ساعت یک شب آش دوغ خوردیم وخیلی چسبید آخه هواسردبود.شب وقت خواب باخاله شهلاخوابیدی.منوخاله اصلانتونستیم بخوابیم،صبح زود بیدارشدی وباسروصدات همروبیدارکردی.ساعت۱۲راهی آستاراشدیم بازبیشترراهوخوابیدی وای گردنه حیران خیلی مه آلودبود ماشین جلویی اصلادیده نمیشد.تووباجون ومامان جون توی ماشین نشستین آخه هوابارونی بود ماهم رفتیم بازارش،حسابی خرید کردیم وناهارو تورستوران خوردیم ایجانم خیلی گرسنت بود.بعددیدن دریاکهخیلی مواجی بود بطرف سرعین راهی شدیم،بازشبش رفتیم بیرون وآش دوغ خوردیم،شبش باباوامیررضارفتن آبگرم گاومیش دیروقت اومدن وخوابیدیم.صبح بازم رفتیم بیرون هوا عالی بود بعدخورپن ناهار راهی تبریز شدیم بهت خیلی خوش گذشته بود نمیخواستی بیای .راستی خدا ازیه خطر بزرگ حفظت کردآینه کمد شکست موقع پاک کردن وروسرتوامیررضاافتاد،خیلی ترسیدی خداروشکر که هیچیتون نشد،باباتم فردا تازشو خرید وآوردگذاشتیم سرجاش.
اینم از آنی خسته.