آنیساآنیسا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره
پیوندعشق منوباباپیوندعشق منوبابا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
آنیلاآنیلا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

آنیسافرشته زمینی

آنیسا وآنیلا

غذانخوردنت

آنیساقندمامان وای ازدست غذانخوردنت،بزور دهنت روبازمیکنی توی سینگ ظرفشویی میذارمت که باآب بازی کنی،حبوبات روجلوت میریزم یاجلوی پنجره میشونمت و......بهرروشی که شده یهت غذامیخورونم،وای بروزیکه مریض بشی هم شلوغیات بیشترمیشه هم اینکه لب به غذانمیزنی. بعضی وقتااونقدرشلوغی میکنی که دایی رضات به زندایت میگه که ازخیربچه دارشدن بگذریم.  توی خیابون هم که نگوفقط میدویی.عاشق پله برقی هستی بزاریمت تافردابالاپایین میری،ماشالله خسته که نمیشی . تاب وسرسره هم که دیدی کلافم میکنی دستبردارکه نیستی بعضی وقتاازخودم میپرسم اینهمه انرژی ازکجا؟   عاشق خریداز فروشگاه رفاه و لاله پارک هستی هم توی مراکز خرید آرامی هم وقتی ماشین میرونم آرومی واذیتم نمیک...
28 فروردين 1393

دل نوشته های مامان

تیرماه89وقتی فهمیدم باردارم نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت ,بابات که خیلی خوشحال بود امامن میترسیدم روزهاباویارشدیدمیگذشتتااینکه شب25شهریورمشکلی پی ش اومدوسریع بیمارستان رسوندنم مدام گریه میکردم که اتفاقی برات نیفتد بعدسونوگرافی معلوم شدجفت مارژیناله یعنی استراحت مطلق تازایمان.بیچاره مامان جون وباباجونت 6ماه ازم مراقبت کردن(یادت باشه وقتی بزرگ شدی ازشون قدردانی کنی)بعضی شباازدردنمیتونستم بخوابم وآرام گریه میکردم.بافهمیدن جنسیتت داشتم بال درمیاوردم همونی بودکه نذر کرده بودم.(خدایاممنونم)روزموعودفرارسید.بیست وپنجم اسفند89ساعت 8/25دقیقه خدا تروبمن وبابا مهدی هدیه کردتاشادی زندگیمون هزاران برابر شه وهمینطورهمشد.ازخداممنونیم که لیاقت مامان وباب...
28 اسفند 1392