خلاصه ماههای گذشته.
سلام عشقم عمرم وجودم.عزیزم تابستون امسال ۲ترم کلاس نقاشی رفتی نقاشیت خیلی خوب شده.مهرامسال هم بایدپیش دبستانی میرفتی ولی به پیشنهاد آدایی پیمانت نذاشتمت موند سال دیگه بری پیش دبستانی.یه سال دیرتر از بقیه میری مدرسه واین هیچ مشکلی نداره بلکه رشد ذهنیت بهتر وبیشتر آماده پذیرش میشه.همه انگار عوام شدن که هی میگن(ایوای یه سال دیرکرد دیگه عقب موند از بقیه)چه عقبی موندی ما نفهمیدیم انگار تو نوبت چیزی وایستادیم که دیر کرده وعقب موندیم.از دست این مردم.....یه ذره مطالعه بهتر از این چرندیاته.
راستی باباجون هم آنژیو شد وماهم مریم وزنده شدیم تا برگشت از اتاق عمل.خوشبختانه خدا ناامیدمون نکرد و دعاهامونو شنید.ازش بابت سلامتی کل خانوادم ممنونم.
آیدا هم به آرزوش رسید وبا پسرمورد علاقش قرار ۲۶ این ماه عقد کنه وماهم مشغول تدارکات عروسی هستیم .از دست تو هم که نگو ونپرس.پیرهنم مثل مال آیدا بلند باشه کفشام پاشن بلند باشه وتور عروسی بزنیدو ازاین حرفا......
الانم که اینارو تایپ میکنم خونه آیداییم وداریم درمورد تدارکات عروسی صحبت میکنیم.