فرصت طلایی
دیروزخونه خاله آذر بودیم همه عشقات دورت جمع بودن منم فرصت روغنیمت شمردم وترو دست آیدا و پریا وفرناز سپردم وخودمو پرستو یواشکی ازدست تو بخاطر ندیدن کامپیوتر،رفتیم اتاق دیگه ودرو قفل کردیم تاعکسایی روکه بخاطرت نتونسته بودم آپ کنم به کمک پرستو به وبت بزارم.تعدادعکساخیلی زیادبود وانتخاب چندتا ازاونا وکوچیک کردن حجم عکسا وآپ کردنش ۴ساعت ازوقتمونو گرفت،صدات اصلا نمیاومد خیلی تعجب کره بودم که صدای جیغ وگریه هات منو به طرفت کشوند بیچاره آیدا بخاطر راحتی من تبلت شوداده بود دست بعد دوساعت که ازت گرفته بود اونچنین دادوبیداد راه انداخته بودی(دخمل بد) خلاصه کارمون خوشبختانه تموم شد وتونستم همه عکساتو آپ کنم بجز عکسای مسافرت عید۹۳ که به همدان واصفها ن بود وباگریه تو دست از کامپیوتر کشیدم.حیوونی پرستو خیلی خسته شد فدای مهربونیهاش بشم،از آیدا وپریا هم خیلی ممنون که ترو آروم نگه داشته بودن.ازتوهم مرصی بخاطر سکوت وآرامیت.عاشقتم همه زندگیم.
خداوندلبخند زد ودختر آفریده شد .قشنگترین لبخند خداتویی عزیزم،روزت مبارک (ایشالله صدتا ازاین روزا ببینی)میلادحضرت معصومه برهمگان مبارک.