آنیساآنیسا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
پیوندعشق منوباباپیوندعشق منوبابا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
آنیلاآنیلا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

آنیسافرشته زمینی

آنیسا وآنیلا

تولد۷سالگی آنیساجون

آنیساجون عزیزترازجانم.یه سال دیگه از زندگیت با سلامتی سپری شدازخدامیخام که هرسالت باسلامتی و خوشی بگذره.انشالله هیچوقت غم ورنج نبینی تا زنده ام سعی خواهم کرد شادی ازت دور نشه. تم تولدت رو ماشا انتخاب کردی امسال از سالهای قبل خوشحالتربودی ولحظه شماری میکردی که روز تولدت برسه وکادوهاتو ببینی. اول گفتی مدرسه بگیریم اما وقتی فهمیدی کادو نمیدن پشیمون شدی و قرارشد توی خونه بگیریم. ​​​​چه روز خوشی بود همه فامیل دور هم جمع بودیم وشادی میکردیم فقط دایی رضات اینانبودن که اونام بخاطر آیلا رفته بودن تهران(دکتر اونروزا وقت داده بود)ازخدا واسه دختر خوشگلش آرزوی سلامتی دارم. تولدت مبارک عزیز دلم. از مهموناتم تشکر که این روزا کنارت بودن...
26 اسفند 1396

برگشت

عزیزتر ازجانم همه زندگیم. بامشورت معلمهای اول و داداشم قرارشد بری پیش بخونی.چون پیش بهتون حروف الفبارو کامل یادمیدن.بیشتر کلاس اولها که پیش رو خونده بودن وتو درکلاس اونا بودی حروف روهم بلدبودن وهم میتونستن بنویسن وبخونن.اما قربونت برم تو اصلا بلد نبودی.ریاضی هم که نگو هرچی بهت یاد میدادم کشش نداشتی که درسای ۹ماهه پیش رو در یک هفته یاد یگیری.نه تنها بایداونارو یاد میگرفتی بلکه ۵درس از اول رو خونده بودن وباید اوناروهم یادمیگرفتی.درعرض سه روز اونقدر استرس گرفتی که صبح روز سومت وقتی بیدارت کردم گفتی من نمیرم اون کلاس من میرم کلاس پایین.(منظورت پیش دبستانی بود).با باباتم که هرچی اسرارکردیم مدیرت قبول نکرد.شبش من اونقدرگریه کردم که با دیازپا...
18 مهر 1396

استرس مادرانه

‌ 🏻 بچه عجیب ترین موجود دنیاست! می آید ، مادرت میکند ، عاشقت میکند ، رنجی ابدی را در وجودت میکارد . تا آخرین لحظه عمر عاشق نگهت میدارد و تمام ...! بگمانم مادر بودن یک نوع دیوانگی ست ؛ وقتی مادر میشوی ، رنجی ابدی بسراغت می آید؛ رنجی نشات گرفته از عشق ... مادر که می شوی ، میخواهی جهان را برای فرزندت آرام کنی . میخواهی بهترین ها را از آن او کنی . وقتی می خزد ، چهاردست و پا میرود، راه میرود و می دود ، تو فقط تماشایش میکنی و قلبت برایش تند می تپد ... از دردش نفست میگیرد . روحت از بیماری اش زخم می شود . مادر که می شوی دیگر هیچ چیز جهان مثل قبل نخواهد بود . مادر که می شوی ، کس دیگری می شوی ؛ کسی که وجودش پر از عشق و جنون ...
17 مهر 1396

جهش

عزیزتر ازجانم،آنیسا،روزهاپشت سرهم میگذره وتو روزبروز بزرگتر میشی و عاشق کارای خونه ای.همینکه ظرف کثیفی دراومد بدوبدو میبری اونو میشوری.هرچی هم دعوات میکنم که نکن پوست دستات خراب میشه و...ازاینجور بحثها، زودی ناراحت میشی و گریه میکنی.قربونت برم واسه خودت میگم فدای اون اشکات بشم. آنیساقرارشدکه یکسال دیرتر بری مدرسه وثبت نامت کردم به پیش دبستانی.دوهفته اول رو رفتی اما مدیرمدرسه ۱۲مهر زنگ زدکه انیساامسال بایداول بخونه.ازمن انکار از مدیر اصرار که باید بره اول.وگرنه سال بعد به پروندش میزنن (تکرار پایه)یعنی رد شدی.خلاصه اینکه قرارشد ازشنبه ۱۵مهر که امروزه بری کلاس اول.ومن استرس داشتم که اونا دوهفته ازکلاساشونو گذروندن وتو عقبی.هم اینکه نرفتی پیش د...
15 مهر 1396

عکسای عروسی.

عزیزم اینام عکسای عروسی فرنازجونو پریاجون که خیلی خوشگل شده بودی. اینا روز عروسی فرنازجون بود. اینام حنابندونو عروسی پریاجون بود. ...
7 شهريور 1396

اسباب کشی

سلام عزیزترازجانم،دختر یکی یدونم،بلاخره به یکی ازآرزوهات رسوندیمت.خردادماه خونمون رو فروختیم وبامشورت وکمک دایی پیمانت،یه خونه جدیدوبزرگتر بالای شهرگرفتیم.نزدیک خونه مامانجون.یه کوی باهم فاصله داریم.بعد حنای پریاجون اسباب کشی کردیم(۲۲مرداد).خیلی مشکل بود اسباب کشی.خدابه داد مستاجرها برسه انشالله همگیشون صاحب خونه شخصی بشن. خونه جدیدمونو خیلی دوست داری درسته که از خونه قبلی بخاطر عمه ناهیدت(همسایه)دل نمیکندی وخیلی گریه کردی اما اینجاروهم خیلی دوست داری چون نزدیکه خونه باباجونومامانجونتی. راستی تیرماه تالار عروسی فرنازجون رفتیم.مردادماه هم حنای پریا و شهریورهم عروسی پریا رفتیم همشون عالی بودن وبتوحسابی خوش گذشت.
7 شهريور 1396

آرزوی آنیسا.

سلام عزیزکم.یه روز قبل مراسم ختم یس که۳خردادبود داشتم به کمک ناهید عمت شعله زرد میپختم که بتو گفتم بیا شعله زردرو همبزن وازخدا یه آرزویی بخواه.توهم موقع همزدن گفتی«خدایا بمایه خونه تازه بده بعدشم یه خواهربده»وصلوات فرستادی.درست ۱۰روز بعدش خونمونو فروختیم و۲هفته بعدخونه خریدیم.به این میگن آرزوی واقعی وبرآورده شدنش.۳سال بودکه میخاستیم خونه روبفروشیم امابه دلایلی نمیشد.قربون حکمت خدابرم که به آرزوی تو پاسخ داد.بعد۸سال سکونت بایداسباب کشی کنیم هم خوشحالم هم ناراحت.خوشحال ازاینکه نزدیک خانواده ام میشم ناراحت از همسایه عزیزم ناهیدعمت،که توازکوچیکیت بااونا اونس گرفتی اونام که بچه ندارن ترو خیلی دوست دارن. انشالله همسایه جدیدشون آدمای خوبی باشن. ...
31 خرداد 1396